از کراماتنا

ساخت وبلاگ
حالاتمام دغدغه‌ام این شده حسین این اربعین،کرب و بلا می‌بری مرا،حسین..؟ اگر همه چیز خوب پیش بره امشب ان شالله حرکت می‌کنیم. اگر قابل باشم و لیاقتش رو داشته باشم تک تک تون رو دعا می‌کنم. برای اینکه اسم هیچ کسی رو هم از قلم نیندازم از این پست اسکرین گرفتم. یک سری دوستان رو هم خودم لیست کردم.   چون آخرش هم نفهمیدم چطوری با گوشی پست بنویسم و عکس ضمیمه کنم! یک کانال تلگرامی ساختم برای نوشتن از حال و هوای این روزها... کلیک کنید: لینک کانال یا علی گفتیم و عشق آغاز شد... از کراماتنا...
ما را در سایت از کراماتنا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : maghagolg بازدید : 168 تاريخ : چهارشنبه 19 آبان 1395 ساعت: 5:35

منصور پورحیدری عزیز هم رفت...

تسلیت به جامعه فوتبال دوستان ایران

خدایت رحمت کند مرد...


از کراماتنا...
ما را در سایت از کراماتنا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : maghagolg بازدید : 174 تاريخ : دوشنبه 17 آبان 1395 ساعت: 18:36

متن خبر: "ناشر مجلات نیچر ۵۸ مقاله دانشمندان ایرانی را بخاطر جعل علمی! و دستکاری! توسط نویسندگان تعلیق کرد!" یاد مقاله "قهر مش مراد با برادرش" افتادم! که چندین سال پیش در همایش علوم رفتاری پذیرش گرفته بود! تصویر یک-تصویر دو-تصویر سه- تصویر چهار - تصویر پنج-تصویر شش حرفی نیست! فقط اینکه یک استادی داشتیم(حفظه الله!) نام جالبی برای این مقالات دانشگاهی گذاشته بود. SMC  که مخفف ضرب المثل شاش(S) موش(M) چال(C) کردن است! (در مثل جای مناقشه نیست و ببخشید خلاصه!) و کنایه ایست از کار بیهوده انجام دادن!   از کراماتنا...
ما را در سایت از کراماتنا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : maghagolg بازدید : 167 تاريخ : دوشنبه 17 آبان 1395 ساعت: 18:36

زندگی این روزهایم شده شبیه یک محلول سوسپانسیون داخل شیشه‌های آزمایشگاه؛ که از قضا مسئول گیج آزمایشگاه فراموشش شده روی شیشه‌ها بنویسند "لطفا قبل از مصرف تکان دهید!"


#شب_اول

از کراماتنا...
ما را در سایت از کراماتنا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : maghagolg بازدید : 142 تاريخ : سه شنبه 11 آبان 1395 ساعت: 10:24

و به وقت چاشت بودی که شیخ چنان در بحر مکاشفات مستغرق شده بودندی و بی آنکه ملتفت باشد فلفلی به قاعده یک خیار پنبر را برداشته و خاراچ خاراچ گویان جویدندی! و چون به خویش آمد بدید که دود از گوش‌هایش برخاسته! رنگ رخساره‌اش قرمز شده و عنقریب است که چون اژدهایان روم باستان آتش از دهانش برآید، چونانکه ملتفت قضیه شد فاصله‌ای قریب چهل گز را دویده همه مریدان را دریبل زده و چون به ارتفاعات رسید جامه‌ها دریده و تا توانست فریادها بزد!  و پس از آنکه از شدت ضعف بیهوش همی شد به بخش سوانح و سوختگی منتقلش کردیم تا طبیبکان درجه سوختگی‌اش را تشخیص دهند!  #شب_دوم از کراماتنا...
ما را در سایت از کراماتنا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : maghagolg بازدید : 162 تاريخ : سه شنبه 11 آبان 1395 ساعت: 10:24

ﻣﺠﺪ ﺍﻧﺸﺎ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻣﻮﺿﻮﻉ ﻣﺮﺩﻩ ﺷﻮﺭ ﺧﻮﺍﻧﺪﻩ ﺍﺳﺖ...! - ﻧﺎﻇﻢ: ﺗﻮ ﺩﺭ ﺁﻨﺪﻩ ﻭﻗﺘ ﺑﺰﺭ ﺷﺪ، ﻣﺨﻮﺍ ِﺎﺭﻩ ﺑﺸ؟ + ﻣﺠﺪ : ﺁﻗﺎ ﻫﺮ ﺧﺪﺍ ﺑﺨﻮﺍﺩ آقا... ﻭﻟ ﺧﺐ ﺧﻮﺩﻣﻮﻥ ﺩﻟﻤﻮﻥ ﻣﺨﻮﺍﺩ ﺁﻗﺎ ﻧﻮﺴﻨﺪﻩ ﺑﺸﻢ! - ﻧﻮﺴﻨﺪﻩ ﺑﺸ، ﻗﺼﻪ ﺑﻨﻮﺴ، ﺑﺪ ﺩﺳﺖ ﻣﺮﺩﻡ ... ﻭﺍ ﺑﻪ ﺣﺎﻝ ﺧﻮﺍﻧﻨﺪﻩ‌ﻫﺎ! ﺁﺧﻪ ﺴِﺮ ﺗﻮ ﻧﻤﺪﻭﻧ ﻪ ﻧﻮﺴﻨﺪﻩ ﺑﺎﺪ ﺩﺍﺭﺍ ﺭﻭﺣ ﻟﻄﻒ ﺑﺎﺷِﺪ ...؟ ﺑﺎﺪ ﻫﻤِﺶ ﺍﺯ ﻋﺸﻖُ ﻞُ ﺎﻩُ ﻣﺤﺒﺖ ﺣﺮﻑ ﺑِﺰِﻧﺪ؟! + ﺁﻗﺎ ﻣﺎ ﻪ ﺍﺯ ﻣﺤﺒﺖ ﺣﺮﻑ ﺯِﺩﻢ آقا! - ﻣﺤﺒﺖ ﺑﻪ ﻣﺮﺩﻩ ﺷﻮﺭﺍ! + ﺁﻗﺎ ﻣﺮﺩﻩ ﺷﻮﺭﺍﻡ ﺁﺩِﻣﻦ ﺩﻪ. - ﺣـــــﺮﻑ ﻧﺰِﻥ ... از کراماتنا...
ما را در سایت از کراماتنا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : maghagolg بازدید : 168 تاريخ : سه شنبه 11 آبان 1395 ساعت: 10:24

راستش هرچقدر هم که این اسب یکه تاز تکنولوژی بتازاند و پیش برود. و مک بوک پروها و سرفیس استودیوهاتان بیاید ما همچنان متعلق به همان نسل تلوزیون سیاه سفید و بازی‌های میکروییم و بس!  همان میکروی دائی جانمان را می‌گویم و تلوزیون سیاه سفید اتاقک زیر ایوان خانه پدر بزرگ را. ماجرای ما و آن میکرو هم ماجرای جالبی بود.  از همان سال‌ها صبر را بیشتر از هرچیز دیگری یاد گرفتیم. یاد گرفتیم که به ازای هر یک ساعت بازی باید بیست دقیقه میکرو را خاموش کنیم تا آدابپتورش خنک شود. و هر بار که وسط بازی آن آداپتور لعنتی داغ می‌کرد و همه پیکسل‌ها به هم می‌ریخت و به ناچار بای از کراماتنا...
ما را در سایت از کراماتنا دنبال می کنید

برچسب : پیرم و گاهی دلم یاد جوانی می کند گنجور,پیرم و گاهی دلم یاد جوانی می کند بلبل شوقم هوای نغمه خوانی می کند,پیرم و گاهی دلم یاد جوانی میکند,پیرم و گاهی دلم یاد جوانی میکند دانلود,شعر پیرم و گاهی دلم یاد جوانی می کند,متن پیرم و گاهی دلم یاد جوانی می کند,متن شعر پیرم و گاهی دلم یاد جوانی میکند,دانلود دکلمه پیرم و گاهی دلم یاد جوانی میکند,پیرم گاهی دلم یاد جوانی می کند,دانلود شعر پیرم و گاهی دلم یاد جوانی می کند, نویسنده : maghagolg بازدید : 166 تاريخ : سه شنبه 11 آبان 1395 ساعت: 10:23

دیدمت در حریری زمهتاب سرد و خاموش خفته بودی یادم آمد که در صبح روز دیدار از غروبی چنین گفته بودی در دو چشمت طلوعی نهانی چون ستاره می‌دمیدی در شب بهت ویرانی من قصه‌های مرا از سر شوق می‌شنیدی بی‌شکیبم ،بی‌قرارم سر به پای جنون می‌گذارم بی‌شکیبم ،بی‌قرارم دل به دریای تو می‌سپارم  در بهاری که بی تو خزان شد باورم شد،دگر نیستی تو خود نگفتی که من هم بدانم،کیستی تو ،چیستی تو دیدمت در حریری ز مهتاب سرد و خاموش خفته بودی یادم آمد صبح روز دیدار از غروبی چنین گفته بودی.... راستش نمی‌دانم شاعر(شعر از علیرضا اخلاقی است.) وقتی این شعر را گفته در چه حس و حالی از کراماتنا...
ما را در سایت از کراماتنا دنبال می کنید

برچسب : در بهاری که بی تو خزان شد باورم شد دگر نیستی تو, نویسنده : maghagolg بازدید : 172 تاريخ : سه شنبه 11 آبان 1395 ساعت: 10:23